من اتفاقی نیستم

آخرین ویرایش 1402/08/23 دسته بندی منبریه

 

تنها چیزی که از بچگی همیشه یادم می‌ره، اینه که من صبح به دنیا اومدم یا ظهر؟! ولی چون وقتی خورشید طلوع می‌کنه و چشم‌های من خود به خود باز می‌شه، احتمالا با طلوع چشم گشودن روم مونده. یک چیزی هم هست که هیچ‌وقت یادم نمیره اینه که من حتما باید تو این دنیا کاری مهم انجام بدم؛ شاید براتون سوال بشه چرا؟ چون من در یک سال اول زندگیم سختی زیاد کشیدم و زنده موندم. فقط ۴۵ روزم بود که تو یک تصادف دسته‌جمعی با حداکثر ظرفیت در پیکان وانت پدری، حضور داشتم. نمی‌خوام بگم پوست سرم چی شده بود ولی هنوزم که هنوزه، رو سرم چاله چوله است یا بهتر بگم یک چاله کلّه‌ای دارم. حالا بماند که برای آسیبی که به سرم وارد شد، تا دو سه سال تحت مراقبت پزشکی بودم و شانسی جون سالم به در بردم ولی ضرباتی که موقع تصادف بهم وارد شده‌بود، دچار باد فتق در یکی از قسمت‌های مهم بدن شدم و دوباره زیر تیغ جراحان رفتم. بعدش هم که گفتن حالا که ما تا این‌جا اومدیم و دست‌مون هم به خون این بچه آلوده‌است و همه جاش رو دیدیم، ختنه‌ش هم بکنیم. هیچی دیگه برای سومین بار در اولین سال زندگیم، قسمتی از بدن خودم رو به جراح زیبایی میانی بدن سپردم.

از همون سال اول زندگیم بود که فهمیدم من به دنیا اومدم تا یک غلطی بکنم، اونم یه غلطی که دهن پر کن باشه. چون اگه غیر این بود، من نباید از همون سال اول زندگیم جون سالم به در می‌بردم. شکر میون کلامم، اگه موافق نیستید، یه جوری بهم بفهمونید؛ البته اگه جراتش رو دارید.

حالا موضوع اینه که از همون بچگی شروع کردم به جستجو که من رسالت کوفتیم چیه؟ چرا زنده موندم؟ طبق معمول همه پسر بچه‌ها حداقل دوست دارن خلبان بشن، بازیگر بشن، فوتبالیست بشن یا کمِ کم خواننده بشن. من هم همه این‌ها رو دوست داشتم ولی از بچگی نویسندگی، خلق کردن، اجرا و آموزش دادن هم از علایقم بودن.

سال‌ها توی مدرسه و بعد دانشگاه دنبال رسالت لعنتی بودم تا این که عاشق شدم و چند سالی در جواب رسالتم چیه؟ می‌گفتم رسالت خر کیه؟ بعد از پریدن فاز عاشقی و مطمئن شدن از این که ریاضی خوندن، حتی در مقطع ارشد، اونم توی دانشگاه شهید بهشتی من رو راضی نمی‌کنه و اون چیزی نیست که باید باشه، دیگه جدی افتادم دنبال این رسالت پدر سوخته. شاگردی مغازه، فروش و بازاریابی، تدریس خصوصی، قصابی، سوپر مارکت و… تا یه جایی که میکروفون رادیو جلوی دهنم سبز شد و عشق به نوشتن، عشق به کارآفرینی، عشق به اجرا و عشق به آموزش، دوباره من رو محاصره کردن و فهمیدم و فریاد زدم: «بعبعی، خودشونن. همون چهار تایی که از بچگی دوست داشتی ولی بقیه تو فکرشم نبودن.»

بله این شد که الآن غرق تولید محتوا هستم و گاهی اجرا می‌کنم و هر چیزی هم که یاد می‌گیرم رو دوست دارم به بقیه یاد بدم. حالا این که محتوا داره مغزم یا نه؟ خوب اجرا می‌کنم یا نه؟ خوب آموزش می‌دم یا نه؟ فضولیش به کسی نیومده. بذارید تو خیال خودم فکر کنم رسالتم رو درست پیدا کردم و توش خوبم؛ جان خودم جان شما دیگه حس و حال جستجو و گشتن به دنبالش رو ندارم. شوخی کردما، الکی گفتم؛ حتی اگه تا ۴٠ سالگی هم پیداشون نمی‌کردم، بازم تن به کاری که دوسش ندارم نمی‌دادم.

یه کم هم با جزئیات بیشتر در مورد خودم بگم، من یک سری بیماری هم دارم. الآن بهتون می‌گم. به صورت ذاتی یک دیوونه‌ هستم. ولی یک دیوونه خوب. دچار مرض طنزم و مبتلا به ویروس کلمه. کِرم اذیت کردن کسانی که دوسشون دارم، هر لحظه در وجودم وول می‌خوره. پزشک‌ها از درمان این بیماری‌ها قطع امید کردن.

یه چند تا عشق هم دارم؛ عشق به قلم، به دفتر و به کاغذ. به صبح به خورشید خواب‌آلود طلوع، به قرمه‌سبزی به قدم زدن و موزیک گوش کردن، به عاشقی به لبخند، به خنده‌های از ته دل، به آدم‌های دیوونه، به گل رز سفید لب صورتی، به فوتبال به تئاتر و سینما، به گفتگو، به امیدوار بودن، به انرژی دادن، به دوست داشتن، به بارون، به خودم، به خدام.

امروز روزیه که شمع کیک تولد ٢٩سالگیم رو فوت کردم و شدیدا ذوق ٣٠ سالگی رو دارم. سال‌هاست منتظر این سالگی خودم بودم تا دیوونگی‌هام رو به اوج خودش برسونم و دست تو دست کودک درونم، برای خودم، خونواده‌م، روستام، شهرم و کشورم، قدم بر دارم.

به مناسبت ورود به سی سالگی، امروز از سایت شخصی خودم رونمایی می‌کنم تا از این به بعد، بتونم بیشتر و بیشتر براتون بنویسم و از ابتدای شروع مسیری که سال‌ها دنبالش بودم، در کنار شما به سمت اهدافم پرواز کنم. در این حد.

امروز هم بهترین روزه، پس به بهترین روز زندگی‌تون خوش اومدید.

انتشاردهنده علی حمیدی

من علی حمیدی عاشق نویسندگی هستم. هر از مدتی مطالبی در این خصوص در وبلاگ شخصیم منتشر می کنم. خوشحال میشم که من را دنبال کنید.

33 دیدگاه

  1. افسانه سابقی 1401/03/19 در 13:54 - پاسخ

    سلام جناب حمیدی بزرگوار.
    خیلی عالی
    تولدتون خیلی مبارک شما و خانواده و اهل قلم و ما..
    خوشحالم از آشنایی با شما.
    از همه چیز یه کوچولو دارید.

  2. محدثه غدیری 1401/03/19 در 14:12 - پاسخ

    درود آقای حمیدی عزیز. تبریک میگم برای تولدتون و همچنین زدن وب سایت. چه خوب که زنده موندین و قراره که اتفاق‌های خوبی رو رقم بزنید. و یه نکته اینکه شما بسیار می‌تونید طنز نویس قدری بشید. موفق باشید.

  3. زهرا صلحدار 1401/03/19 در 15:04 - پاسخ

    اگه خدا بخواد توی هر شرایطی یه نوزاد چند روزه هم زنده میمونه.
    چقدر معرفیتون خوب و روون بود. مبتلا به ویروس کلمه خیلی عالی بود😁👌 منم بهش شدیدا مبتلام.
    تولدتون مبارک. ان شا الله در مسیر علاقتون موفق و سربلند باشید.

  4. شیوا جوانمردی 1401/03/19 در 15:10 - پاسخ

    چه خوب خودت رو معرفی کردی لامصب😂 طنز توی خون تونه آقای علی حمیدی😀 امیدوارم سی سالگی در باشه از طنز و حال خوب برات، منم تا دو ماه دیگه میرم توی سی سالگی😊 قربان شما شیوا از نوع جوانمردی🖐️

  5. شیوا جوانمردی 1401/03/19 در 15:10 - پاسخ

    چه خوب خودت رو معرفی کردی لامصب😂 طنز توی خون تونه آقای علی حمیدی😀 امیدوارم سی سالگی در باشه از طنز و حال خوب برات، منم تا دو ماه دیگه میرم توی سی سالگی😊 قربان شما شیوا از نوع جوانمردی🖐️

  6. عارفه عقلی 1401/03/19 در 15:14 - پاسخ

    تولدتون رو تبریک میگم، امیدوارم هر روز بیشتر از روز قبل طعم موفقیت زیر زبانتان مزه کند. به قول به فیلسوفی که الان اسمش یادم نیست میگفت: ما هم زندگی می‌کنیم حیوان‌ها هم زندگی می‌کنند چه بسا بهتر از ما، فرق زندگی ما با آنها در معنا است، در اینکه چرا به این زندگی آمدیم.
    رسالتتان همیشه ماندگار

  7. ملیکا نادری 1401/03/19 در 15:21 - پاسخ

    تولدتون مبارک آقای حمیدی
    انشالله ۱۲۰ ساله بشین
    موفق پیروز باشید راهتون سبز وهموار

  8. ملیکا نادری 1401/03/19 در 15:22 - پاسخ

    سلام
    تبریک بابت راه اندازی سایت
    تولدتون مبارک آقای حمیدی
    انشالله ۱۲۰ ساله بشین
    موفق پیروز باشید راهتون سبز وهموار

  9. راضيه رشيدنژاد 1401/03/19 در 15:25 - پاسخ

    تولدتون مجددن مبارك خودتونو آقايون پزشكيون كه تونستن با جراحيهاي متعدد روي شما تجربه اي به تحربياتشون اضافه شه .مجددن هم به خاطر اينكه تو تلگرام هم زحمت كشيدم تبريك گفتم . به هر حال انشالله راه هموار بشه براي رسيدن به هدفو ديگه از اين به بعد اسانسور ترقيتون خراب بشه و هميشه به سمت بالا بره . چيه خوب ؟ هميشه كه خراب شدن وسيله اي بد نيست.
    اميدوارم هميشه در صحنه باشيد
    خوب مرحمت شما زياد .كيك تولدتون هم نوش جون دور و برياتون.

    • admin 1401/03/24 در 17:58 - پاسخ

      ممنونم از بمباران تبریک شما در تمام شبکه های اجتماعی، انصافا باید براتون کیک کنار می ذاشتم.

  10. نگار تهامی 1401/03/19 در 15:25 - پاسخ

    اول اینکه تولدتون مبارک
    دوم اینکه منم از بچگی همیشه فکر می‌کردم ادم مهمی هستم و قراره یه کار مهمی در دنیا به انجام برسونم
    سوم اینکه همین که با نشاط و طنز لبخند روی لبها می‌نشونید اخر رسالته
    بعدم اینکه مگه چهل سالگی چشه که حتا میارید براش
    اخرم اینکه شاد و سلامت و پیروز باشید

    • admin 1401/03/24 در 17:56 - پاسخ

      اول این که ممنونم
      دوم درود به بچگی هاتون
      سوم خدا خیرتون بده
      بعدم چهل سالگی خیلی هم قشنگه، ببخشید
      آخرم این که همچنین شما

  11. نسیم فرخنده 1401/03/19 در 15:58 - پاسخ

    سلام آقای حمیدی
    خیلی خیلی تبریک میگم بهتون
    هم تولدتون رو و هم افتتاح وب‌سایتتون رپ👏🌹
    انشالله که همیشه شاهد موفقیت‌های روزافزونتون باشیم🙏🌺

    • admin 1401/03/24 در 17:53 - پاسخ

      درود بر شما خانم فرخنده (نسیم قصه ها) عزیز، ممنونم از لطف تون

  12. شیرین 1401/03/19 در 16:48 - پاسخ

    تولدت مبارک محمدرضا! چقدر از خوندن این متن لذت بردم و خندیدم. مرسی که مارو با خودت آشنا کردی. آفرین بر شما! 🧡✌🏻💫🌹

  13. شیرین 1401/03/19 در 18:12 - پاسخ

    تولدت مبارک علی جان! چقدر از خوندن این متن لذت بردم و خندیدم. مرسی که مارو با خودت آشنا کردی. آفرین بر شما! 🧡✌🏻💫🌹

    • admin 1401/03/24 در 17:53 - پاسخ

      چه محمدرضا چه علی، مهم اینه که شما زحمت کشیدید و تا اینجا اومدید و خوندید و نظرتون هم به اشتراک گذاشتید.

  14. مریم حسینی 1401/03/19 در 19:27 - پاسخ

    سلام آقای حمیدی ،
    بازهم میلادتون مبارک باشه ، بسیار بیوگرافی متفاوت و جذابی بود ، حسابی لذت بردم خوشحالم که در مسیر نوشتن با قلم و کار شما آشنا شدم ، همیشه سلامت و پایدار باشید

    • admin 1401/03/24 در 17:52 - پاسخ

      درود و سپاس خانم حسینی عزیز، بنده هم از آشنایی با شما خوشحالم.

  15. گلی موعودی 1401/03/19 در 23:16 - پاسخ

    آقای حمیدی مبارک باشه البته هم سایت هم تولد
    انشالله که تا سال دیگه تولد سایتتون پر بیننده وپروپیمون باشد

    • admin 1401/03/24 در 17:51 - پاسخ

      درود بر شما خانم موعودی عزیز، بسیار ممنونم

  16. هدا 1401/03/22 در 11:00 - پاسخ

    درود و عالی نوشتید مثل همیشه،
    وقتی واژه ها ذهن دیگری رو قلقلک می ده و یا کلامی لبخندی رو مهمان لبی می کنه که مدتهاست خندیدن رو در شرایط موجود فراموش کرده یعنی موفق شدین و در مسیر درست رسالت هستین. پس همینطور تا ته پدال گاز رو فشار بدید.
    همیشه بخندید و بخندانید و بهترین روزها رو برای خودتون و اطرافیان بسازید. شاد باشید.

    • admin 1401/03/24 در 17:44 - پاسخ

      درود بر شما خانم حق دوست عزیز. بسیار از شما ممنونم. خدا خیرتون بده که تایید کردید این رسالت بنده رو.

  17. خانم کِمش 1401/03/24 در 17:00 - پاسخ

    تولدت بازم کلی مبارک به بهترینا برسی🎂🌹
    و جا داره همون جمله ی همیشگیمو بگم که: هیچ اتفاقی، اتفاقی نیست💫

    • admin 1401/03/24 در 17:22 - پاسخ

      خیلی خیلی ممنونم ازت، رفیق خوب روزها🙏😊

  18. حمیده نوروزی 1401/05/27 در 19:13 - پاسخ

    سلام بر شما… راستش داشتم بهترین عصر پنج شنبه خودم رو می‌گذروندم و از شادی چنین روزی مملو و پر و حتی لبریز بودم که گذرم به سایت شما افتاد و این متن رو خوندم. علاوه بر بیان احساساتی مثل «واو عجب متنی عجب چیزی» یا مثل «تولدتون مبارک و هزار ساله بشی و اینا » خواستم بگم هممون یه جوری اون سال اول زندگی رو سالم بیرون اومدیم و داستانها داریم و رسالتها. والا اون سال اول شما خیلی ماجراجویی بوده و خاص البته. خوشبختانه که جان سالم به در بردین. خوبه که شما داستانی برای روایت از اون سالِ… دارید و این خودش جای امیده. همین باعث معنا براتون شده وگرنه من که چیزی به خاطر ندارم تا به هفت سالگی و زمانی که مدرسه شروع شد. البته چند تا بمبارون و خمپاره در کردنا هست که اونم روایت شده بهم و احتمالا انچنان رفته زیر پوست و استخونم که چیزی ازشون یاد ندارم. اغاز سی سالگی خیلی جذابه خیلی … منی که انقدری نمونده تا انتها … بماند زیاده گویی کردم برم پستهای بعدی را گلباران کنم

  19. منا 1402/05/16 در 14:45 - پاسخ

    این بهترین درباره ی من بودم که خواندم و خندیدم .
    ای کاش نوشتن و خنداندن و عشق ورزیدن به بهترین شغل دنیا تبدیل می شد که همگی ما همسفران راه نوشتن آنقدر دیر به این مهم دست پیدا نکنیم.

  20. منا مولایی 1402/05/16 در 14:46 - پاسخ

    این بهترین درباره ی من بودم که خواندم و خندیدم .
    ای کاش نوشتن و خنداندن و عشق ورزیدن به بهترین شغل دنیا تبدیل می شد که همگی ما همسفران راه نوشتن آنقدر دیر به این مهم دست پیدا نکنیم.

    • علی حمیدی 1402/06/10 در 17:17 - پاسخ

      ای کاش….ولی حیف که این‌ها خیلی اوقات فراموش شدن و نیاز به یادآوری دارن تا بیاد تو برنامه‌های بیشتر آدم‌ها.

  21. میترا سالاری 1402/06/09 در 06:35 - پاسخ

    «عشق به نوشتن، عشق به کارآفرینی، عشق به اجرا و عشق به آموزش» نقاط مشترک

    • علی حمیدی 1402/06/10 در 17:15 - پاسخ

      دقیقا نقاط اشتراک یکی دوتا نیست و البته که باعث افتخاره که با دوست خوبی مثل شما این نقاط مشترک وجود داره.

دیدگاه خود را بنویسید