نوشتنم از کجا شروع شد؟
آخرین ویرایش 1402/08/23 دسته بندی منبریه
یکی از معجزه های جهان هستی
نوشتنه و
من خوشحالم که نصف بیشتر عمرمو دارم می نویسم.
زنگ انشای کلاس دوم راهنمایی بود،
یکی از دوستای خیلی نزدیک رفت انشای خودش رو بخونه، موضوع راجع به «جان بخشی به اشیا» بود،
همه محو انشای فوق العادهاش شدیم،
از زبون چوب نوشته بود،جوری که من خیال کردم یک تنه درخت داره واسه ما سخنرانی میکنه!
با توجه به شناختی که ازش داشتیم نمیتونست حتی قصه ی شنگول و منگول رو روایت کنه، چه برسه به این که بخواد به اشیا جان ببخشه.
معلم بهش اصرار کرد که حتما تو مسابقات داستاننویسی شرکت کنه،
از معلممون اصرار، از دوستمون انکار؛ تا این که پیش ما اعتراف کرد که خودش نمی نویسه و یکی از اقوام محترمشون هستن که اینقدر خوب مینویسن و این راز بین ما موند تا امروز.
من از معلم پرسیدم: «آقا اجازه؟!…منم میتونم تو مسابقات داستاننویسی شرکت کنم؟!»
از همون جا قصه نوشتن من شروع شد
و من ممنونم از پدر این رفیق قدیمی که با ازدواج دومش باعث شد یک شخصی پیدا بشه تا انشای دوستم رو به این خوبی بنویسه و موجب این بشه که من یکی از لذتبخشترین حسهای زندگی رو تجربه کنم.
و البته از معلم عزیزم آقای نبوی هم بسیار سپاسگزارم که هنوزم قلم من رو مورد عنایت و هدایت قرار میدن.
انتشاردهنده علی حمیدی
من علی حمیدی عاشق نویسندگی هستم. هر از مدتی مطالبی در این خصوص در وبلاگ شخصیم منتشر می کنم. خوشحال میشم که من را دنبال کنید.
چه اتفاق فرخندهای. میدونید من دربارهی زندگی چی فکر میکنم؟ فکر میکنم که خدا تمام اتفاقات و تمام جهان رو سلسلهوار به هم وصل کرده و هر علتی در پی معلولیه. ازاینرو وجود هیچ اتفاقی بیدلیل نیست. همونطور که شما هم گفتین، اگر پدر دوستتون ازدواج مجدد نمیکردن، این اتفاق رخ نمیداد. مطمئنا پدر دوستتون هم برای ازدواجشون دلیلی داشتن و همینطور دلایل از پی دلایل بههم وصل میشن و زندگی رو میسازن.